معنی بیماری جگر سوز
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Pitiable, Pitiful, Poignant, Bitter, Piteous
خواص گیاهان دارویی
خوردن جگر خون غلیظ به وجود می آورد. بهترین جگر، جگر اردک و مرغ خانگی است. گویند ترس از آب رااز بین می برد. جگر بز وبه ویژه بز نر برای مبتلایان به صرع عود بیماری آنان می گردد. جگر وزغ را بردندان کرم خورده مالند تسکین یابد.
ترکی به فارسی
جگر
تعبیر خواب
جگر در خواب، مال پنهان بود. اگر بیند جگر مردم است، دلیل که مال پنهان کرده بیابد و هزینه نماید. اگر بیند بسیار جگر پخته یا بریان کرده او را حاصل شده، یاخام، دلیل است گنج بیابد و جگر گاو و گوسفند هم، دلیل بر مال و نعمت است و بعضی از معبران گویند: جگر در خواب دیدن، دلیل بر فرزند است. - محمد بن سیرین
دیدن جگر در خواب، بر سه وجه است.اول: فرزند و مال. دوم: دوست، که به جای فرزند بود. سوم: علم. اگر بیند که از خانه او جگر بیرون می کردند، یا آتش جگرها را می سوخت، دلیل است پادشاه گنج و مال او بستاند. اگر این خواب عالمی بیند، دلیل که علم ها را جمله فراموش نماید. - امام جعفر صادق علیه السلام
لغت نامه دهخدا
سوز. (نف مرخم) سوزنده. || (اِمص) سوزش. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج):
عجب نیست از سوز من گربباغ
بتوفد درخت و بسوزد گیاغ.
بهرامی.
پیران جهاندیده و گرم و سرد روزگار چشیده از سرشفقت و سوز گویند. (تاریخ بیهقی).
از بهر غرقه کردن و سوز مخالفت
با هم موافقند بطبع آب و نار تیغ.
مسعودسعد.
بی جمال یوسف و بی سوز یعقوب از گزاف
توتیایی ناید از هر باد و از هر پیرهن.
سنایی.
و با اینهمه درد فراق بر اثر و سوز هجران منتظر. (کلیله و دمنه).
مگردان سوز من با خون چشمم
سوی دل بازگردانم ز دیده.
خاقانی.
بصد محنت آورد شب را بروز
همه روز نالید با درد و سوز.
نظامی.
سرود پهلوی در ناله ٔ چنگ
فکنده سوز و آتش در دل سنگ.
نظامی.
نیست آن سوز از کس دیگر
بل همان سوز آتش افروز است.
عطار.
گرفتار در دست برگشته روز
همی گفت با خود بزاری و سوز.
سعدی.
دو عاشق را بهم بهتر بود روز
دو هیزم را بهم خوشتر بود سوز.
سعدی.
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است.
حافظ.
چه گویمت که ز سوز درون چه می بینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز.
حافظ.
فرهنگ عمید
(زیستشناسی) یکی از اعضای درون بدن انسان و بعضی حیوانات به رنگ سرخ تیره و در بدن انسان در پهلوی راست زیر حجاب حاجز قرار دارد و صفرا از آن مترشح میشود و نقش مهمی در سوختوساز مواد سفیدهای و چربی دارد. وزنش در حدود یکونیم تا دو کیلوگرم و معادل یکسیام وزن بدن است، کبد،
[عامیانه، مجاز] جرئت،
[عامیانه، مجاز] شخص بسیار دوستداشتنی و محبوب،
(زیستشناسی) کبد گاو، گوساله، و گوسفند که از غذاهای مقوی و دارای مقدار زیاد ویتامین a، c، و d است، جگر سیاه،
[قدیمی، مجاز] غموغصه: قسم هر روزش بیاید بیجگر / حاجتش نَبْوَد تقاضای دگر (مولوی: ۷۵)،
* جگر داشتن: (مصدر لازم) [مجاز] جرئت داشتن، دلیر بودن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
ریه، شش، کبد، عزیز، نازنین، دلاوری، دلیری، شجاعت
فرهنگ فارسی هوشیار
کبد
فارسی به ایتالیایی
fegato
فرهنگ معین
تشنه (~. تِ نِ) (ص مر.) بسیار مشتاق.
(جَ یا جِ گَ) [په.] (اِ.) کبد، یکی از اعضای داخلی بدن انسان و حیوان به رنگ سرخ تیره که نقش مهمی در سیستم گوارشی بدن دارد.، ~به دندان گرفتن (کن.) تحمل کردن، شکیبایی کردن.، ~ ِ کسی آتش گرفتن (کن.) الف - احساس تشنگی شدید کردن. ب - احساس دلسوزی
معادل ابجد
559